یک. اینکه خودخواهمو قبول دارم. لجباز رو هم خب، آره ولی زیاد طول نمیکشه که از بین میره. راستش دلم میخواست اینجاننویسم. یعنی میخواستم یه جایی بنویسم که کسی نباشه و نخونه. این از لج بازی میاد ولی الان که اینجا دارم مینویسم گواه بر اینه که اونقدرم لجباز نیستم. 

دو. الان که اینجا نشستم و دارم مینویس دمای تهران ۴۰ درجه ست و من بدون کولر پشت لپ تاپ دارم هم زمان با عرق ریختن تایپ میکنم. با گرمای به این شدیدی چجوری میشه کار کرد؟ مانتو تیشرت و روسری هم تاثیری تو گرمای بیشتر ندارن و فقط مصونیت رو زیاد میکنن.

سه. قرار شد یه روز برم با رسام حرف بزنم که پروژه تصویرسازی بگیرم ازشون. البته اگه اینجا کارم یکم کم شه.

چهار. دیروز زینب بعد شیش هفت سال زنگ زد بهم و گفت دوست دارم که دوستیمو باهات ادامه بدم. که کلاس میره و یاد گرفته احساساتشو ابراز کنه. تصویرسازیهامو دوست داره و میخواد که تو کلاسهام شرکت کنه. که یه روز ببینیم همو. تعجب کردم و یکمی ازش یاد گرفتم. 

پنج. میم ضاد نمینویسه چیکارش کنم؟ هیچی. ننویسه. گلم نخره. هیچی نمیخوام.

شیش. هیچی دیگه همینقدر بیخود

راستی هفت. کلی چیز میز تو سرمه. کاش بتونم اجرا کنم

هشتم که برو بریم 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کلرپارس کوروش کبیر خريد کفش و کتاني آموزش طراحی سایت و کسب و کار اینترنتی بزرگترین مرکز تولید و فروش انواع محصولات ترمو چوب دانلود آهنگ جدید رها ماهرو وبلاگ دکتر امیر سبحانی وبلاگ حنانه اسماعیلی